-
شنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۵۶ ب.ظ
-
۲۳۳
از بهر بوسه ای ز لبش جان همی دهم
اینم همی ستاند و آنم نمی دهد (حافظ)
یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم /
گویی که گل از چشمه مهتاب گرفتم /
هرگز نتوانی که ز من دور بمانی/
چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم /
انقدر بوسیدمش تا خسته شد
خسته از بوسیدن پیوسته شد
خواست لب بر شکایت بشکفد
لب نهادم بر لبش تا بسته شد
چشمکی بر چشم یار و بوسهای بر خال لب
می سزد گر جان دهی اندر قدمش عندلیب
انچنان نزدیک بود لبهای جانان با لبم
تا که جان امد ز شوق بوسه ای روی لبم
"مهدی اخوان ثالث"
دزدانه چه قدر از تو لب میگیرم
لب سوخته تر ز بوسه تب میگیرم
این بوسه بماند کَمَکی سرد شود
پیش تو امانتی - که شب می گیرم
روزی از رخ یار گرفتم بوسی
گفت هم بی ادبی هم لوسی
گفتم این بی ادبی را در چه دانی ای یار
گفت لب را رها کردی و رخ می بوسی!!
درشیرینی بوسه غرق بودیم …
که ناگهان شوری اشک رابر لبانم احساس کردم
این بوسه.بوسه ی جدایی است...